دیدی وقتی میری به یه مجلسی که دعوتت کردن، مثل یه عروسی یا تالار پذیرایی یا حتی یه هیات و روضه ، اولش که میری غریبی میکنی و حس خوبی نداری . چونکه نمیدونی کی هست و کی نیست، چی هست و چی نیست . اصلا اونجا چه شکلیه و چی به سرت میاد؟ خوش میگذره ؟ تحویلت میگیرن؟ حال میکنی یا نه و.....
اما یه یکساعتی که میشینی یا دفعه دوم که میری اونجا انگاری راحت تری و تازه هر کی که دفعه اولش باشه براش آشنا بازی در میاری و خودت رو یه پله جلوتر میدونی و جلوتر از همه بقیه رو هم راهنمایی میکنی ، انگار که صاحب مجلسی.......
مرگ و برزخ هم همینه ....بالاخره همه بهش دعوت شدیم و باید به اونجا بریم . اما خوش بحال اونا که توی همین دنیا که بودن ، قبلش چندبار رفتن و اومدن و با اونجا انس دارن، میدونن چه خبره و کیا هستن و اونجا دارن چکار میکنن. حالا که واقعا داره میمیره انگار که صاحب مجلسه و غریبی با هیج جا و هیچ کس اونجا نمیکنه..... تازه خوشحالم هست که رفته..!!